به نام خالق زیباییها
اگر عشق بیاندازهام به «زیبایی» نبود هرگز به جستجوی هنر نمیپرداختم و هنر از روح و روانم زاده نمیشد.
یادداشتهای شخصیام را از کتاب تاریخ هنر نوشتهی ارنست گامبریج، با صحبتهای ابتدایی نویسنده آغاز میکنم به دو دلیل:
نخست اینکه این پاراگراف تاثیر بسیار زیادی بر روی خودم گذاشت تا با ذهنی عاری از قضاوت به خواندن و تامل کتاب بپردازم و همچنین به موضوع مورد تحقیقام یعنی هنرمندانه نگریستن اشاره دارد.
کسانی که دانشی دربارهی تاریخ هنر کسب میکنند گاه در معرض این خطر قرار دارند که در دام مشابهی گرفتار آیند. هنگامی که یک اثر هنری را میبینید برای نظر دوختن به آن توقفی نمیکنند، بلکه در حافظهی خود به دنبال بر چسب(اتیکت) مناسب میگردند. مثلن ممکن است شنیده باشند که *رامبرانت برای (chiaroscuro) که اصطلاحی برای سایه روشن است شهرت دارد، بنابراین هر وقت به رامبرانت میرسند زیر لب میگویند« عجب سایه روشنی» و سپس به طرف تابلوی دیگر حرکت میکنند. نیمچه دانشی که مایهی فضل فروشی میشود از نظر من خطر بزرگی است که میخواهم با نهایت صراحت دربارهاش هشدار دهم، زیرا ما هم مستعد آنیم که در برابر وسوسههای آن تسلیم شویم، و یک چنین کتابی میتواند این وسوسه را دو چندان کند. دلم میخواهد به باز شدن چشمها کمک کنم نه به روان کردن زبانها. فاضلانه و روشنگرانه و روشنفرانه دربارهی هنر سخن گفتن کار چندان دشواری نیست، زیرا واژگانی که منتقدان به کار میبرند آنقدر در متنها و مقامهای مختلف به کار رفتهاند که چیزی از دقتشان باقی نمانده است. ولی بر نگریستن یک تابلو با چشمانی شناختگر و ژرفنگر و سلوکی کشاف در هزار توی عالم هنر، همتی بس بلندتر میطلبد ولی پاداشی گران سنگتر نیز به دنبال خواهد داشت. آنچه از این سیر و سلوک حاصل میگردد از طاقت کلام در میگذرد. ارنست گامبریچ
لازمه اشاره کنم که آقای علی رامین مترجم کتاب در پاورقی مربوط به متن بالا اشاره کرده است که «هنگام ترجمهی این پاراگراف از کتاب گمبریج بیتی از مولانا به یادم آمد.
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد کو قسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست
3 پاسخ
مریم جان من اولین مطلبی که با توجه به کتاب ناریخ هنر نوشته بودم رو تو وب سایتم منتشر کردم و گفتم اول بیام به تو بگم که الهام بخش و راهنمای من بودی که این تصویر رو دیدم.
دیروز وقتی داشتم کارهای ادوارد مانه رو می دیدم و تابلوی پیک نیک و المپیاش رو از گذاشتن اونا تو سایتم صرف نظر کردم و فقط به توضیح مختصری بسنده کردم که سایتم قابلیت دیده شدن توسط شاگردام رو هم داشته باش. راستش شاگردام هنوز به سنی نرسیدن که تصاویر برهنه رو ببیند و فقط به مثابه یک اثر هنری باهاش برخورد کنند.
ولی این کار چقدر جالبه چشم های این زن پر از نجابت و کلی حرف داره.
مرسی از مطلب خوبی که منتشر کرده بودی
سلام لیلا بانو
عزیزم چه قدر خوشحال شدم اسمتو دیدم. مطالبی که می نویسی در حوزهی نقاشی و تاریخ رو خوندم هر هفته سر می زنم تا بخونم و استفاده کنم، راستی لیلا بانو لینک مطلب مرتبط رو برام در بخش کامنت محبت کن و بنویس.
مراقب خودت باش
🌸🌸🌸
سلام عزیزم ممنون که به وبلاگم سر می زنی
http://leilaaligholizade.ir/2023/03/12/%d9%87%d9%86%d8%b1%d9%85%d9%86%d8%af%d8%a7%d9%86-%d9%be%db%8c%d8%b4-%d8%a7%d8%b2-%d8%a7%d9%85%d9%be%d8%b1%d8%b3%db%8c%d9%88%d9%86%db%8c%d8%b3%d8%aa%d8%aa%d9%88%d9%85%d8%a7%d8%b3-%da%a9%d9%88%d8%aa/
و
http://leilaaligholizade.ir/2023/03/04/3773/