دوست دارم همواره کودک باشم. همیشه بعضی آدمها هستند که میخواهند پدر باشند، بعضی دیگر دلشان میخواهد خانم معلم یا جز قدیسین باشند اما من دوست دارم در قالبِ کودکی باشم. لوکاس سِماراس
قصهی آشنایی من با این تکنیک:
سالها پیش وقتی دختربچهای کمسنوسال بودم و هنوز به مدرسه نمیرفتم در درونم کنجکاوی ویژهای بود. حسی از درون مرا قلقلک میداد که ساعتها در آتلیهی نقاشی خواهرم محوِ تماشای ضربههایی باشم که او با قلمو بر روی بوم میزد. اتاق کار خواهرم پنجرهای بزرگ به سمت حیاط خانهی قدیمیمان داشت. از بین نوارهای افقیِ پردهی کرکرهای، باغچهای بزرگ را تماشا میکردم.
پنج درخت نارنج بزرگ، دو یاس با برگهای سبز و انبوه و حوضی در وسط قاب. دورتادور باغچه رزهای رنگارنگ وجود داشت که با وزش باد زیبایی بیرون را برایم دوچندان میکرد.کنجی از اتاقِ خواهرم را از آنِ خودکرده بودم جایی که هم فضای بیرون را کاملن میدیدم و هم محبوبه را در حین کار تماشا میکردم.آن روزها کوچکتر از آن بودم که قلمو در دستم بگیرم و مثل آدمبزرگها نقاشی کنم.
تمام روز را انتظار میکشیدم که محبوبه از اتاق خارج شود و من سراغ رنگها و بوم بروم و یواشکی اثری از خودم بر روی بوم بگذارم.
بارهاوبارها روی نقاشیهایش نقاشی کشیدم و کارش را خراب کردم اما هر بار با لبخندی کارم را پاسخ میداد و میگفت:
«بوی تینر و نفت اذیتت میکنه خواهر کوچولو با مداد رنگیهایت نقاشی بکش.»
اما ول کن ماجرا نبودم اصرار داشتم مثل او نقاشی بکشم. محبوبه بعد از اینکه اینهمه اشتیاق و اصرارم را دید قبول کرد که در کنار نقاشی کشیدن با مدادرنگی نقاشی کشیدن مثل آدمبزرگها را هم به من یاد بدهد. اولین درس این بود:
«مریم! یک کتاب را از کتابخانه انتخاب کن و ساعتها بنشین و به تصویرهایش نگاه کن.»
اولین کتابی را که انتخاب کردم آشنایی با کامیل پیسارو بود. ساعتها محو تماشای تصویرهای آن کتاب شدم در خیال خودم تصور میکردم من هم زمانی میتوانم چنین نقاشی را روی بوم بکشم، هنوز آن کتاب را دارم و مثل کتابی مقدس از آن کتاب نگهداری میکنم و هر بار با تورق آن خاطرههای شیرینی برایم تداعی میشود.
انجام این تمرین ساده اما بسیار مهم تا دوران دانشجویی ادامه پیدا کرد تا اینکه دومین درس را از خواهرم دریافت کردم. زمانی که سر درس طراحی معماری بسیار کلافه بودم و کارم به جایی نمیرسید، دنبال ایدههایی ناب بودم که از فضای نقاشی وارد دنیای معماری کنم اما هر چه فکر میکردم از ایده و الهام خبری نبود که نبود. طبق عادت همیشگیام سراغ محبوبه رفتم و از او درخواست راهنمایی کردم، خواهرم بعد از شنیدن صحبتهایم با لبخندی ملیح پاسخ داد:
«مریم! شبها قبل از خواب به تصویر نقاشیهایی که دوستداری فقط پنج دقیقه نگاه کن و بخواب.»
این تمرین جهشی بزرگ برایم به همراه داشت. اکنون پس از چند سال از انجام این تمرین تصور میکنم که میتوانم آن را با اطمینان خاطر به شما هم پیشنهاد دهم.
وقتی شما بیدار هستید، افکارتان منطق خاصی دارند. وقتی به خواب میروید، مغز شما همچنان در حال فعالیت است، افکار یا رؤیاهای شما اغلب معنای خاصی ندارند. رؤیاهای ما معمولن بر اساس افکار، گفتگوها، فعالیتهای اخیر و یا دیگر مسائل موجود در زندگی ما شکل میگیرند.
از این ویژگی شگفتانگیز مغز میتوان برای بالابردن دید هنری و بصری استفاده کرد. این کار کمک میکند تا علاقه ی ما به نقاشی کشیدن افزایش بیابد.
اما چگونه؟
شاید شما هم به دلایل گوناگونی از نقاشی بپرهیزید، گاهی گرانی وسایل نقاشی دلیل دوری شما از نقاشی است و گاهی تصورِ نداشتن استعداد. اما قصد دارم تمرینی ساده و کاربردی را به شما پیشنهاد دهم که قبل از خواب انجام دهید و با انجام مرتب این میتوانید امیدوار باشید که دید بصریتان بهمرورزمان تغییر قابلتوجهی کند.
یک کتاب ترجیحن با نقاشیهای کلاسیک را انتخاب کنید و یا تعدادی نقاشی از پل سزان را از اینترنت دانلود کنید و از آنها پرینت بگیرید و کنار تخت خوابتان قرار دهید.
شبها قبل از خواب چند لحظهای به این نقاشیها نگاه کنید. مانند خواندن کتاب. بهدقت به روابط بین اشکال و همینطور رنگها دقت کنید و پس از پنج دقیقه به خواب بروید. این تمرین یکی از تمرینهای مورد علاقهی من است که سالهاست تکرارش میکنم و تأثیرات مثبتی برای من به همراه داشته است.
با این کار ویژگیهای بصری نقاشی مانند *ترکیب بندی، همنشینی رنگها، ساختار کلی تصویر وارد ضمیر ناخودآگاهتان میشود و بعد بهتدریج از نظر ذهنی، فکری و روحی درک بهتری از هنر نقاشی پیدا خواهید کرد. و حتا آمادهی نقاشی کشیدن میشود.
امیدوارم این تمرین را انجام دهید و از نتایج مطلوب آن برایم بنویسید.
*ترکیببندی یا کمپوزیسیون
در تمام گرایشهای هنری، جایدادن و ترکیب کردن اجسام در زمینه، مسئلهی مهمی است. این عمل را کمپوزیسیون، یا فن ترکیببندی مینامند.
پیشنهاد برای مطالعهی بیشتر:
چگونه نقاشی را شروع کنیم؟
2 پاسخ
ایدههام خشکیده بود، به سایتت پناه آوردم. چقدر جذاب مریم، چه روش جالب و جذابی.
ممنونم عزیزم باعث افتخاره سارا جان🌸🌸🌸🌸