در این مقاله به بررسی مفهوم شهود و نقاشی شهودی پرداخته میشود.
نگریستن، فعالیتی است خلاقانه که به تلاش نیاز دارد.
هرآنچه طی زندگی روزمره میبینیم، کموبیش با عادتهای اکتسابی دستخوش تغییر شکل میشوند. شاید این مورد در عصر ما بارزتر باشد، یعنی عصری که سینما، پوستر و مجلات هرروزه ما را با سیلی از تصاویر مهیا و از پیش آماده مواجه میسازند و برای چشم، همان نقشی را دارند که تعصبات برای ذهن دارند. تلاشِ لازم برای دیدنِ چیزها بدون آنکه شکلشان دچار تحریف شود به چیزی چون شهامت نیاز دارد. هِنری ماتیس
بخشی از این جزئیات را که قرار است در این مقاله بخوانیم و بیاموزیم:
- چند مثال از تفکر شهودی و قضاوت بر اساس شهود
- تعریف شهود چیست؟ تفکر شهودی یعنی چه؟
- تعریف هنرمندانه دیدن
- کار هنری محصول تفکر است یا شهود؟
- آیا نقاشی شهودی را میتوان یک مهارت در نظر گرفت؟ یعنی میشود برای تقویت آن تلاش کرد؟ آیا چنین تلاشی ضروری و مفید است؟
در این مقاله با کلماتی نظیر چشم درون، پندارهی ذهنی، حافظهی موروثی و ترجمان طبیعت روبهرو خواهید شد. این کلمات و جملاتی که چنین مفاهیمی را القا میکنند، زمینهی بیدارشدن آفرینندگی را در ذهن شما تدارک میدهند. هدف این است که هنرجوی نوپا، بهجای تقلید از این و از آن و یا دنبالهروی بیش از حد از شیوهی کار استادان، از همان نخستین گامها شخصیتش را بروز دهد و در طول سالهای فراگیری هنر طراحی در اعتلای آن کوشا باشد.
چگونگی پیدایش پنداره ذهنی:
اینکه چگونه یک اندیشهی تجسمی در ذهن هنرمند پدید میآید و اینکه آن اندیشه چگونه در ضمیر او ریشه میدواند را از نیستی به هستی آورد، رازی است که در پردهی ابهام باقیمانده.
پیجویی این روند آفرینندگی یکی از مسائل دلنشین و درعینحال بس دشوار را برای محققین هنر پدید آورده است.
هنرمند، جهانِ دیدنیها را بررسی میکند. با چشمانی کنجکاو و انتقادگر و نگاهی دوستانه و گاه خشمناک آنها را برانداز میکند بهخاطر میسپارد و از آنها لذت میبرد. این برداشتها و از راه چشم به سلولهای مغز و به مرکز ادراک انسان راه مییابند و رفتهرفته با او یگانه میشوند و پس از آنکه مدتی در خزانه ذهن ماندند راه خود را برای بیرون آمدن جستوجو میکنند.
اندیشهی تجسمی پس از گذر کردن از آزمایشگاه مغز و روان به شکل تصویر ذهنی درمیآید و همانند پدیدهای نوزاد، متولد میشود. انسان مایل است آنچه را که دیده و یا حس کرده با دیگران در میان بگذارد، برداشتهایش را از زندگی و طبیعت، برای دیگری تعریف کند. این یکی از ویژگیهای انسان متمدن است که ما به آن شوق پیامرسانی میگوییم. این اشتیاق را در همهی زمینههای هنر دیدهاید و بررسی کردهاید.
داستانسرایان، نویسندگان و شعرا با ترکیب کلمات آهنگساز بهوسیلهی نغمهها، معماران و پیکر تراشان با سنگ و با مصالح ساختمان، طراح و نقاش با خط و رنگ، با دیگران سخن میگویند. ابزار درک طراح چشم اوست پس اولین گام در راه پیامرسانی به وسیلهی تصویر، دیدن است.
پیکاسو در این باره میگوید:
برای آنکه نگاهکردن، ما را بهسوی واقعیات رهنمون سازد باید از سایر امکانات مغز بهرهگیری کنیم. در نقطهی برخورد و همبستگی بین ادراک بصری و نیروها عقلانی، چشمی درونی وجود دارد که میبیند حس میکند. از مسیر این چشم خیالپرداز، دیدن، فهمیدن و دوست داشتن (حتی با چشم جسمانی) امکانپذیر میگردد.
یک پاسخ